دنیا و آخرت در نگاه عاقل
عاقل، کسی است که نسبت به دنیای پست و از بین رفتنی، زهد میورزد (به آن دل نمیبندد) و نسبت به بهشت گرانقدر پایندهی بلند مرتبه رغبت میورزد (دل به آن میبندد).
نویسنده: امیرمسعود جهانبین
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند:
«العاقِلُ مَنْ زَهِدَ فِی دُنیا دَنِیَّةٍ فانِیَةٍ، و رَغِبَ فی جَنَّةٍ سَنِیَّةٍ خالِدَةٍ عالِیَةٍ.» (1)
«عاقل، کسی است که نسبت به دنیای پست و از بین رفتنی، زهد میورزد (به آن دل نمیبندد) و نسبت به بهشت گرانقدر پایندهی بلند مرتبه رغبت میورزد (دل به آن میبندد).» هم دستیابی به دنیا سختی دارد و هم تحصیل آخرت. عاقل با توجه به اینکه قدرت، سلامت و عمر محدودی دارد، نیروی خود را صرف دستیابی به آخرت میکند که ماندگار است. و همت خود را متوجه دنیایی نمیکند که او را از سعادت باقی باز دارد. «زُهد» یعنی «روی گردانیدن از چیزی به سبب حقیر شمردن آن» (2)، در مقابل «رغبت» قرار دارد. انسان عاقل، نسبت به دنیا و مظاهر فریبندهی آن رغبتی ندارد. این حالت، پیامدِ شناخت صحیح او از دنیا و آخرت است. وقتی عاقل، آخرتِ باقی و پایا را با دنیای فانی و گذرا مقایسه میکند، بر مبنای عقل، دل از دنیا برمیکَنَد و به آخرت روی میآورد. هرچه دنیاشناسی عاقل بیشتر گردد، زهد در او افزونتر شود. بدیهی است صحیحترین و کاملترین معرفت نسبت به دنیا و آخرت را میتوان در کلام حجج الهی (علیهمالسلام) جستجو کرد.
امام کاظم (علیهالسلام) میفرمایند:
«یَا هِشَامُ! إِنّ الْعَاقِلَ نَظَرَ إِلَى الدّنْیَا وَ إِلَى أَهْلِهَا فَعَلِمَ أَنّهَا لَا تُنَالُ إِلّا بِالْمَشَقّةِ وَ نَظَرَ إِلَى الْآخِرَةِ، فَعَلِمَ أَنّهَا لَا تُنَالُ إِلّا بِالْمَشَقّةِ فَطَلَبَ بِالْمَشَقّةِ أَبْقَاهُمَا.» (3)
«ای هشام! عاقل به دنیا و به اهل آن نگریست، و دانست که دنیا جز با مشقت بدست نمیآید. و (از سوی دیگر) به آخرت نگریست، و دانست که (آن هم) جز با مشقت به دست نمیآید. پس با مشقّت، ماندنیتر را طلب کرد.»
هم دستیابی به دنیا سختی دارد و هم تحصیل آخرت. عاقل با توجه به اینکه قدرت، سلامت و عمر محدودی دارد، نیروی خود را صرف دستیابی به آخرت میکند که ماندگار است. و همت خود را متوجه دنیایی نمیکند که او را از سعادت باقی باز دارد.
امام (علیهالسلام) در کلام دیگری میفرمایند:
«یَا هِشَامُ! إِنّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِی الدّنْیَا، وَ رَغِبُوا فِی الآخِرَةِ.» (4)
«ای هشام! عاقلان نسبت به دنیا زهد ورزیدند، و میل به آخرت یافتند.»
حضرت کاظم (علیهالسلام) علت زهد عاقلان در دنیا و رغبت ایشان به آخرت را این چنین بیان میکنند:
«لِأَنّهُمْ عَلِمُوا أَنّ الدّنْیَا طَالِبَةٌ مَطْلُوبَةٌ، وَ الآخِرَةَ طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ. فَمَنْ طَلَبَ الآخِرَةَ، طَلَبَتْهُ الدّنْیَا حَتّى یَسْتَوْفِیَ مِنْهَا رِزْقَهُ. وَ مَنْ طَلَبَ الدنْیا، طَلَبَتْهُ الآخِرَةُ، فَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ، فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ آخِرَتَهُ.» (5)
«زیرا آنان دانستند که دنیا، خواهان (و) خواسته شده است، و آخرت هم خواهان (و) خواسته شده است. پس کسی که آخرت را بخواهد، دنیا او را میطلبد تا روزیِ خود را به طور کامل از آن برگیرد. و آنکه دنیا را بخواهد، آخرت او را میطلبد، آنگاه مرگ به سراغش میآید و دنیا و آخرتش را بر او تباه میسازد.»
سنت الهی بر این است که اگر کسی با نیت خالص برای خدا، در پی طلب آخرت باشد، خداوند روزی او را در دنیا به طور کامل نصیبش میگرداند. البته طلب آخرت بدین معنا نیست که شخص به دنبال اسبابِ عادیِ حصول رزق نرود؛ بلکه بدین معناست که در کسب رزق هم، برای جلب رضای خداوند قدم بردارد و همهی امیدش فقط به او باشد، یعنی روزی دنیا را برای دنیا نخواهد که این خود، مصداق طلب آخرت است.
اما آنکه از خدا غافل است، کسب و کارش دنیاطلبی میشود و نهایتاً آخرت، او را میطلبد. یعنی مرگش فرا میرسد، در حالی که از دنیا هیچ توشهای برای آخرت برنگرفته است. چنین کسی نه به دنیا، آنگونه که میخواسته، دست یافته و نه در آخرت، جایگاه مناسبی خواهد یافت.
گفته شد که زهد، یعنی عدم رغبت. لذا امری قلبی است که البته آثار آن بر جوارح آدمی جاری میشود. نیز تذکر دادیم که آخرتطلبی به معنای گذران بیهودهی عمر در دنیا نیست. بلکه با استفاده از متاع دنیوی و در ضمن بهرهمندی از آن، باید برای آخرت توشه برگرفت. پس زهد به مفهوم عدم تعلق خاطر و دلبستگی به دنیاست، نه بینصیبی از دنیا. اگر آدمی چنین شد، به خاطرِ از کف دادن دنیا غمگین و در دستیابی به آن خوشحال نمیگردد.
در روایات نیز زهد را این گونه معنا کردهاند. حفص بن غیاث به امام صادق (علیهالسلام) عرض میکند:
«جُعِلْتُ فِداکَ! فَما حَدُّ الزُّهْدِ فی الدُّنیا؟»
«فدایت گردم! حدّ زهد در دنیا چیست؟»
حضرت پاسخ میدهند:
«قَد حَدَّ اللهُ فِی کِتابِهِ، فَقالَ عزَّوَجَلَّ: «لِکَیلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ.» إنَّ أَعْلَمَ النّاسِ بِاللهِ أَخْوفُهُمْ لِلهِ وَ أَخْوَفُهُمْ لِلهِ وَ أَخْوَفُهُمْ لَهُ أَعْلَمُهُمْ بِهِ. وَ أَعْلَمُهُمْ بِهِ أَزْهَدُهُمْ فیها.» (6)
«خداوند، حدّ آن را در کتابش معین ساخته و فرموده است: «لِکَیلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ.» (7) همانا عالِمترین مردم به خداوند، خائفترین آنها از خداست. و خائفترین آنها از خدا، عالِمترین آنها به اوست. و عالمترین آنها به او، زاهدترین آنها در دنیاست.» همانطور که کودکان در پس پوست لطیف و ظریف، مار سمّی مهلک نمیبینند، جاهلان نیز باطن هلاک کنندهی دنیا را نمیبینند، به همین دلیل، بیش از حدّ نیاز، از دنیا بر میگیرند و در آن غرق میشوند. از این روایات، مطلب مهم دیگری بر میآید که وجدان آدمی هم بر آن صحّه میگذارد: بهرهمندی بیش از حد کفایت و غرق گشتن در مواهب دنیا، به تدریج رغبت به دنیا و شوق به زائد بر نیاز را به همراه میآورد و زهد قلبی واقعی را از انسان میگیرد. این همان حالتی است که با قناعت منافات دارد. امام کاظم (علیهالسلام) میفرمایند:
«یا هِشامُ! إِنْ کانَ یُغْنیکَ مَا یَکْفیکَ، فَأَدْنی ما فِی الدُّنیا یَکفیکَ. وَ إِنْ کانَ لا یُغْنیکَ ما یَکفیکَ، فَلَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الدُّنیا یُغْنیکَ.» (8)
«ای هشام! اگر آنچه تو را کفایت کند، بی نیازت میدارد، کمترین بهرهای که در دنیاست، تو را کفایت میکند. و اگر آنچه تو را بس است، بینیازت نمیکند، هیچ چیزی از دنیا تو را بینیاز نمیدارد.»
این تعبیر بسیار قابل تأمل است. اگر انسان به قدر کفاف خود بسنده کند، احساسِ بینیازی برای او پدید میآید. اما در مقابل، اگر به حدّ کفاف قناعت نکند، هر اندازه که از مواهب دنیا بهره گیرد، باز هم حرص او بیشتر میشود و هرگز به غنای روحی نخواهد رسید.
این تمثیل زیبای امام (علیهالسلام) دربارهی دنیاست:
«یا هِشامُ! مَثَلُ الدُّنیا مَثَلُ ماءِ الْبَحْرِ. کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ العَطْشانُ، ازْدادَ عَطَشاً حَتّی یَقْتُلَهُ.» (9)
«ای هشام! مثل دنیا به سانِ آب (شور) دریاست که فرد تشنه هرچه از آن بنوشد، تشنگیاش افزون شود تا اینکه او را بکشد.»
شگفت آنکه این فرجام کار طالب دنیاست که او به خاطر ظاهر فریبای دنیا، از آن غفلت دارد:
«یا هِشامُ! إِنَّ مَثَلَ الدُّنیا مَثَلُ الْحَیَّةِ، مَسُّها لَیِّنٌ وَ فی جَوْفِهَا السَّمُّ القاتِلُ. یَحْذَرُها الرِّجالُ ذَوُو العُقُولِ، وَ یَهْوی إِلَیهَا الصِّبْیانُ بِأَیْدیهِم.» (10)
«ای هشام! همانا مثل دنیا بهسان مار است که (ظاهر) لمس (شدنی) آن نرم است، در حالی که در شکم خود سمّ کشنده دارد. مردان صاحب عقل از آن میپرهیزند، اما کودکان با دستان خود بدان میل میکنند (به بازی با آن علاقمند هستند.)»
دنیا به سان ماری خوش خط و خال است که طعنهی خود را میفریبد. ظاهر زیبای دنیا و زرق و برق تمتعات دنیوی - مانند اموال و فرزندان یا مقام و شهرت و... - میتواند دل از هر انسانی برباید. این ویژگی لایزال و همیشگی دنیا، باعث امتحان مردمان در آن است. اما در پس این ظاهر فریبای آراسته، هلاکت آنها نهفته است. اگر این زیباییها آدمی را به بندگی گیرد، هلاکت او حتمی است. اما عاقلی که نسبت به صفات دنیا آگاه شود و باطن مهلک آن را در پشت چهرهی آراستهاش ببیند، به حکم عقل، از آن حذر میکند.
تأکید میکنیم که سبب حَذَر، عقل انسان است. این نکته در کلام امام (علیهالسلام) کاملاً مشهود است، همچنانکه مردان بالغ صاحب عقل از مار کناره میگیرند، چون به کشنده بودن سمّ شکم او باور دارند، انسانهای عاقل نیز فریب ظاهر زیبای دنیا نمیخورند. اما همانطور که کودکان در پس پوست لطیف و ظریف، مار سمّی مهلک نمیبینند، جاهلان نیز باطن هلاک کنندهی دنیا را نمیبینند، به همین دلیل، بیش از حدّ نیاز، از دنیا بر میگیرند و در آن غرق میشوند.
نکتهی مهم در این میان، دنیاشناسی صحیحِ است که تا وقتی نباشد، حذر از دنیا معنا ندارد.
به هر حال، عاقل زیادهخواهی نمیکند و چنین رفتاری اثری بس عظیم دارد:
«یَا هِشَامُ! إِنّ الْعُقَلَاءَ تَرَکُوا فُضُولَ الدّنْیَا، فَکَیْفَ الذّنُوبَ؟! وَ تَرْکُ الدّنْیَا مِنَ الْفَضْلِ، وَ تَرْکُ الذّنُوبِ مِنَ الْفَرْضِ.» (11)
«ای هشام! عاقلان زیادیهای دنیا را وانهادند؛ چه رسد به گناهان؟! در حالی که ترک دنیا، فضیلت است و ترک گناهان، فریضه.»
کسی که در جادهی زیادهخواهی قرار میگیرد، هرگز به پایان آن نمیرسد. اما عاقلی که زیادیهای دنیا را ترک میگوید، نفس خود را تقویت کرده است. بدین ترتیب، ترک گناهان - که از واجبات است - برای او آسان میشود.
سخن در باب زهد در دنیا بسیار است. در اینجا، به همین اندازه بسنده میکنیم و این قسمت را با سفارشی از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حُسن ختام میبخشیم:
«کُنْ عاقِلاً فی أَمْرِ دینِکَ، جاهِلاً فی أَمْرِ دُنیاکَ.» (12)
«دربارهی امر دینت عاقل و در مورد دنیایت جاهل باش.»
مقصود از دنیا در این حدیث، همان دنیای پَست با متعلقاتی از آن است که در مقابل دین قرار میگیرد. دین یعنی راه سعادت اخروی و آیین بندگی. عاقل بودن در امر دین و جاهل بودن در مورد دنیا، بدین معناست که آدمی باید به امور دینی اهمیت بسیار دهد، دقت و نگرانی نسبت به آن داشته باشد، به حساب و کتابش دقیقاً رسیدگی کند و هیچگونه سهلانگاری نسبت به آن را مجاز نشمرد. از سوی دیگر، نباید به امور دنیوی - صرفنظر از آثار اخروی آن - اهمیت دهد و نگرانی و دلواپسی نسبت به آن داشته باشد بلکه باید سختگیری و دقت و ریزبینی را در این امور کنار بگذارد. بنابراین تسامح و تساهل در امور دنیوی بسیار پسندیده و مقبول است، اما در امر دین نباید چنین بود؛ درست برعکسِ آنچه معمولِ مردم است! عاقل از دنیا بهره میبرد تا توشه برای آخرت برگیرد. در این مسیر، تنها به کسب رضایت خداوند میاندیشد و با توکل بر او، درصدد تأمین سعادت اخروی خویش بر میآید.
نمایش پی نوشت ها:
1. همان/ ح 463.
2. لاروس/ ص 1142.
3. کافی/ ج 1/ ص 18.
4. همان.
5. همان.
6. تفسیر القمی/ ج 2/ ص 146.
7. حدید/ 23؛ تا اینکه بر آنچه از دست شما رفته است محزون نشوید، و بدان چه به دست شما آمده است، خوشحال نگردید.
8. تحف العقول/ ص 387.
9. تحف العقول/ ص 396.
10. کافی/ ج 1/ ص 17 و 18.
11. کافی/ ج 1/ ص 17 و 18.
12. غررالحکم/ ح 4810.
جهانبین، امیرمسعود؛ (1385)، کتاب عقل دفتر سوم نشانههای و حجابهای عقل، تهران: انتشارات نبأ، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}